یادداشت های |اَنارکـــــــ^_^ـــ|

اناری سرگردان میان آشوب ها....

ای زمان،به کجا چنین شتابان:|

به نام او...

وقتی تو بیان چرخ میزنی،فقط اینو حس میکنی،همه از دم دانشجو،اون هم پزشکی و....

خلاصه همه لاکچری و خوب ،با کلاس:|

ولی یه چندتا بی نوای بیچاره ی از کودکان فلسطین مظلوم تر هستند مث من که از استرس و غم و غصه ی شروع مکتب خانه ها پرپر می شوند و کسی نمی فهمد:ر

تبریک با احتراماتمان را عرض می نمیاییم خدمت همه ی تازه دانشجو های بیان:)

و با نهایت تاسف همدردی میکنیم با تمام دانش آموزان بیان:(

باشد که رستگار شویم.

ومن الله توفیق.

+دیشب پدر جان تلفن خونه ی ننه حاجی مونو برداشت اورد گفت :

+خراب شده از بهر چه نمیدانم:|

-متاسفم:(

+الکی ور ور نکن بیا اینو ببر درستش کن:/

-جااااان؟؟Oo

+عاخه من الان تازه اینستا پست گذاشتم جواب لایک و کامنتارو بدم میام کمکت:)برو بابایی برو

-خو الان من چه کنم؟

یه قیافه ی مظلوم و بدبختم گرفته بودم به خودم:(

تا اینکه از عالم غیب خبر رسید باس سیمرو بکنی تو هرچی پریز تلفن تو خونه اس:|

عاقا مام از اتاق گودزیلا شروع کردیم(فقط نمیدونم اونجا مگه تلفن میخواد که هرجا دستشون رسیده پریز گذاشتن\:)

خب زدیمش بعدم با گوشیمون زنگ زدیم درست بود.

خب ما رفتیم تو سالن بعدم مودمو کشیدم بیرون یه نگاه غصه دار به چراغاش که خاموش شد کردم بعدم با تمام زورم داشتم سه شاخه ی تلفنو میکردم تو پریز برق:(

یعنی تلفنه داشت با تمام زورش زنگ میخورد .اهالی خونه ام از اونور داد میزدن داری میزنی تو برق.بررررقق

بعد منم هی داد میزدم 

آرررره آررره دیدید شمااا بلد نبوودید از اولم باید میکردیمش تو بررق 

که یهو دستم خورد به سه شاخه ی تلفن دیگه تو هوا تلفن و گوشی ‌و اینا ول کردم خودم افتادم رو زمین:|

بعد هیشکی نمیفهمیدا فقط خودم میدونستم که برق گرفته منو .

اصن شوکه شدم قلبم وایساد نفس نکشیدم 

منتظر بودم با موهای سیخ شده برم اون دنیا 

بسی وحشتناک بود حس برق گرفتگی

انگار میخوان تاکسیدرمی کنن تو رو بذارن بالای شومینه:|

اول دویدم تو آینه نگاه کنم ببینم .خداروشکر موهام سیخ نشده بود

ولی من برای اولین بار دقیق حس کردم میگن طرفو برق گرفته یعنی چی:/

بعد تازه تلفن شوکه شده عین ساعت کار میکنه:|

عاخه به کدامین گناه؟؟؟:(

+اینم لازم التحریر امسال به جز اون جعبه مداد رنگیه و لیوان زرده و دفترای زیر دفترای خودم:)

اینا مال گودزیلاس حسودی کرده گفته باید از منم بذاری تو وبلاگ.منم دیگه اجازه ندادم بره همه دارو ندارشو ورداره بیاره تو عکس:|

+امسال اصن شوق خرید نداشتم:|پارسال بهتر بود:/

+کشوهام پره خودکاره .چرا اینا تموم نمیشن خدااا.

+حوصله نداشتم بچینم رو میز به فرش قناعت کنید:)








انارکـــــــ:)ـــــ

۱۴ ۶
بیوکده biokade
۲۶ شهریور ۱۹:۲۲

سلام 

من وبلاگ خوبتون رو دنبال میکنم .وبلاگ بیوگرافی تازه ساختم . به حمایتتون نیازمندم.

لطفا وبلاگم را دنبال کنید.

و سخن انار^_^:

سلام
مچکر
دنبال شدید
ماهی قرمز
۲۶ شهریور ۱۵:۰۳
از بیچاره ام بیچاره تر :اااااا

عکسه تازه باز شد :)من عاشق لیوانت شدم اصن :)خیلی خوبه و همینطور دفترات :)

من هنوز نه کتاب گرفتم نه لوازم التحریر خریدم :))))))))) اخرم روز 31 ام میرم دو ساعته میخرم میام :)

و سخن انار^_^:

:(

نه عاخه میدونی معیارم واسه لیوان این بود که تو جیب مانتو مدرسه ام جابشه شاید لازم شد آدم وسط زندگ جیم بزنه بره آب بخوره😂😂✋
ای بابا من با اینکه شوق نداشتما ولی زود خریدم حوصله اشو ندارن:)
ایشالا موفق شیم هممون😁😁
Noosh Daroo
۲۶ شهریور ۱۴:۱۲
بسیار زیبا :)

وبلاگ بسیار زیبایی دارید ، دنبال شدید
به نوشدارو هم سر بزنید و دنبال کنید :)

یا علی

و سخن انار^_^:

مچکر :)
نظر لطف شماست:)
شما هم دنبال شدید:)


yasna sadat
۲۶ شهریور ۱۳:۵۸
ما که جز هیچ کدوم از این دو دسته نیستیم ته تازه دانشجو شده نه دانش اموز..

و سخن انار^_^:

حالا شما به بزرگی خودتون ببخشید جانا😅✌
یه تبریک ویژه بگم به شما؟
بق بقو
۲۶ شهریور ۱۲:۵۸
منم برق گرفته اما خفیف ... تازه یه بارم نه چند بار:|

چه همه پاک کن گرفتی دا ... من پاکنام سه چهار سال طول میکشه تموم بشه :))
البته اگر خواهرم ازم نگیره
خودکاراشو^_^ ... من برا این ترم فقط کاغذ کلاسوری میخوام :|

و سخن انار^_^:

هعی خدا رحم کرده بهم:)

نه میدونی این گودزیلامون هی پاکناشو گم میکنه میاد از من میگیره
وگرنه منم خیلی استفاده ای ندارم:|
خخخ یعنی کشوهام از بس خودکار رنگی گرفتم پره استفاده ای هم نمیکنم(حوصلشو ندارم😅)
ولی دوسشون دارم.
آفرین منم مامانم میگف کلاسور سال قبلت هنوز نوئه(اصولا هیچیو خراب نمیکنم ولی ولخرجم)ولی من ازش خسته شدم😃✋
موفق باشی جانا
مریــــ ـــــم
۲۶ شهریور ۱۲:۰۲
اره دیگه
جواب کامنت منظورم بود
:|
لامبد خودتی و مدیر مدرستون

و سخن انار^_^:

😂😂✌✌


نه نگو لامبد فقط یکیه اونم مریم جون:)
مریــــ ـــــم
۲۶ شهریور ۱۱:۵۹
:)))
عجب چیزی گفتی ایووول
:))

و سخن انار^_^:

من اصولا خیلی چیزا میگم
دقیقا کدوم؟
جواب کامنتت😂😂😂✌😁
نمیدونم امروز چرا خنگ شدم
خوبی لامبد جونم؟
مریــــ ـــــم
۲۶ شهریور ۱۱:۵۱
یه زمانی برسه اینقدددد دلت تنگ مدرسه شههههه

و سخن انار^_^:

به شخصه ترجیح میدم بعدا حسرتشو بخورم عزیزجان:)
حوا ...
۲۶ شهریور ۱۱:۲۸
من عاشقِ لوازم تحریرم ^_^
چقدر خوشگل و رنگی رنگی *_*

و سخن انار^_^:

منم:)
دیدی یه بوی خاص دارن این لوازم التحریرا:)
عاشق اون بوئه ام:)
گنجشک باران زده
۲۶ شهریور ۱۱:۲۷
خوب شد کباب نشدین😐

و سخن انار^_^:

بلی
یعنی باید برم سجده شکر بکنم😢✋
Aban ..
۲۶ شهریور ۱۱:۰۲
باز دوباره بوى ماه گند مهر شروع شد 
خدا به همه ى ما صبرى عنایت فرماید 

و سخن انار^_^:

باز باز باز:(
خدا به صبر بسیااااربسیااار عنایت کنه :)
آبان جان مرسی نظر دادی:)
محمد فیروزیان
۲۶ شهریور ۱۰:۵۳
سلام
وب خوبی دارید
تربیک
دوست داشتید دنبالم کنید:)

و سخن انار^_^:

سلام
مچکرم
مرسی:)
اختیار دارید اول شما:)😅
Unknown 96
۲۶ شهریور ۱۰:۴۳
عزیز جان تبریکات فراوان مارو هم پذیرا باش 
آه مهر داره شروع میشه و سال تحصیلی که مثل برق و باد خواهد گذشت 
ان شاالله واسه هممون به خوبی بگذره 
لازم التحریرات هم مبارک باشه 
من که هنوز نگرفتم خخخ 
اصن من بیرون رفتم که بگیرم ! :/// 
موفق باشی انارک جان 

و سخن انار^_^:

مرسی جانا:)
وای نگو 
خون به جیگرم نکن:|
ایشالا
ایشالا معاونمون پاشنه کفشش بشکنه بخوره زمین:/
میسی
قابل نداره مال خودت:)
فدای تو همچنین توهم😃✌
ماهی قرمز
۲۶ شهریور ۱۰:۴۱
بیا بغلم انارک :اااا
منم نمیخوام برم مدرسه :ا
پست جدیدمو بخون میفهمی :ا

و سخن انار^_^:

هعی هعی روزگار
ماهی جونم اومدم خوندم
چه بیچاره شدی 
مام بیچاره ایم:(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
عقلِ کسی به منطقِ ما قد نمی دهد باشد، قبول! کلّ جهان خوب! ما بدیم...

چو تخته پاره بر موج رها رها رها من🌊🌊🌊

من؛
چونان انــــاری خشک شده؛ بر درخت!
بهار؛ شکوفه کردم،
پاییز؛ به بار نشستم،
زمستان رسید؛ و همچنان بر سر شاخه...
نه از پس رسیدنم، افتادم..
نه دستی به چیندم تا این بالا رسید..
و نه حتی گنجشککی به این میانه راه یافت..
میدانم؛
زمستان هم میگذرد و می پوسم؛
به همین سادگی...



:)

ساخته شده توسط آقای قالبیِ بیان باتچکر^_^: عرفـــ ـــان بیانِ جان^ _ ^