یادداشت های |اَنارکـــــــ^_^ـــ|

اناری سرگردان میان آشوب ها....

چو گندی زنی دیگر نشاید که نامت نهد استیودنت:/

بلی بلی همانطور که عنوان گویای احوال تباه طور ما

معلومه عارضم به خدمتتون که:|

اون آزمون آنلاینه بود که روز پنجشنبه دادم؟

عا همونو گند زدم:/

تو کشور نفر70:/

تو استان نفر2:/

دیگه سعی میکنم چیزی نگم-_-

عا فقد اینو بدونین که

هر آزمونی که داده میشود ممدحیات است و چون کنسل میشود مفرح ذات:|

روز شمار انارکی:پنج شنبه اولین جلسه ی گیتار با استاد جدید^_^

دعاکنین اسکل بازی درنیارم فقد:(

روز شمار انارکی:13اسفند پیشرفت تحصیلی اصلی:|

روز شمار انارکی:اگه اون مانتو زرشکی پاپیونیه تموم نشده باشه تا برم بخرمش خیلی خوب میشه(داشتم تو خیابون رد میشدم پشت ویترین دیدمش دلم موند پیشش ولی بعد از اون هنوز وقت نشده دوباره برم خرید که بخرمش)





صبر برا خانواده ی اون هواپیماهه ام آرزوست..........



۹ ۶

خسته ام زین عشق دل خونم مکن-_-

و رکورد پر کار ترین روز جهان متعلق به دیروزه منه-_-

ینی جوری خسته شدم که برای اولین بار شب ساعت 10خوابیدم تا صب و حتی یه بارم تو خواب تکون نخوردم :|

به اضفه ی کلاسای مدرسه از صب کلاس ایروبیک و زبان تو صب و کلاس گیتار و بازم زبان تو بعدازظهر و استرس یه آزمون آنلاین کلا به فنارفتم و تباه شدم:(

پ.ن:این آزمونای آنلاین که راحت میتونن تقلب کنن چرا سر وته نداره؟:/

پ.ن دیگر:از وقتی رفتم ایروبیک قدم 3سانت اضافه تر شده و فک کنم بدنم به یه کشش حسابی نیاز داشته-_-

پ.ن دیگر تر:استاد جدیدو نگریدندی و بسی لاکچری بودندی هرچند که گفتی برما که گیتارت را ندوس و بر توست که او را هرچه زودتر عوض بنمایی :/

پ.ن دیگر تر از دیگر:آزمون پیشرفت تحصیلی 13اسفنده:|

از اینکه جدیدا هی دارم جلو اینو اون سوتی میدم متنفرم عاخه چرا ؟به کدامین گناه؟

۷ ۶

ما ز یاران چشم یاری داشتیم-_-

واقعا رو بعضیا نباید حساب کرد.توهیچ موردی-_-.....

یه آزمون آنلاین باید بدم و کلی استرس دارم:(...

این خیلی بده که وقتی هیچی ندارم بگم پست میذارم:/

به مامانم گفتم تصورتو از 6 یا 7 سال آینده ی من بگو و دقیقا چیزایی رو گفت که میتونستم خودمو تو اون حالات تصور کنم:/

آروم ....و هیچ رابطه ی اجتماعی ندارم.....هیچ دوستی ندارم.....فقد درس میخونم و تنهام:/

خب مادر من بمیرم که بهتر از این زندگیه افسرده ایه که تو واسم تصور کردی-_-

پ.ن:گردنبندای قچنگی که فقد چندتاش نصیب من شد^_^

۱۲ ۸

تو چنین زیبا چرایی ؟:(

اینو چند روز پیش تو نمایشگاه دیدم و خیلی دوست داشتم بخرمش ولی

طراحش نمی فروشتش-_-

پ.ن:استرس استاد کلاس گیتارو دارم میترسم دعوام کنه:(

پ.ن:دیروز برا اولین بار تونستم تنهایی برم کلاس ایروبیک و اونجا تنها نبودم چون یه دختر بچه ی 5 ساله ی شیرین با مامانش اومده بود و اونقدر روابط اجتماعیش قوی بود که اومد با من دوست شد و تنها نبودم:)

پ.ن:هنوزم خیلی دلم میخواد دخترٍخانوم میم رو ببینم ولی خجالت نمیذاره:/

پ.ن:دیروز برا اولین بار دست از افکار مسخره ام برداشتم و رفتم ساندویچ سلف سرویس خوردم .تجربه ی عالیی بود مخصوصا اینکه هی میتونستم بهش خیارشور اضافه کنم^_^هی دارم افسوس میخورم چرا این همه سال با اکراه از کنارش رد شدم و امتحانش نکردم:/

پ.ن:میخوایم با گودزیلا مسابقه ی چیپس فلفلی خوری بذاریم شک نکنید که من برنده ام-_-✌

۱۶ ۷

مرا از خشم نترسان که چو اژدها دیوانم-_-

خانوم د(دبیر هنر) اومده تو کلاس دیده کسی نیس گفت از همه نمره کم میکنم.

منو تو سالن دیده گفته که اسم اکیپ خودتونو بقیه بچه هارو بنویس بیار:/

میگم ما که داشتیم کارامونو میکردیم سرمونو اوردیم بالا دیدیم کلاس خالیه گفتیم حتما اجازه دادید برن بیرون مام اومدیم تازه ما هنوز پامون به حیاط نرسیده بود که شما اومدین:/

میگه به من چه میخواست بشینین تو کلاس-_-

الان دوتا مشکل عمده با این قضیه دارم:/

این دبیره واسه چی باید خودش بره بیرون که بقیه بچه ها تو کلاس بند نشن؟

چرا نمیره یقه اونایی رو که اول از همه بدون اجازه رفتنو بگیره؟

ما فکر کردیم خودش به بچه ها گفته برید بیرون از کجا میدونستیم اونا بدون اجازه رفتن؟

***

دختره نهمی اومده میگه بیا بیا رفتم دیدم 20 نفر ریختن رو سرم تو چرا به ما گفتی اسکل؟:/

من تا دو دقیقه هنگ اور بودم کی با اینا حرف زدم؟

اینا ریختن رو سرم و فلان و چنان...

منم از بچگی هروقت رفتم تو مدرسه ی مامانم اینا این بچه های راهنمایی میریختن رو سرم که ینی با. دختر مدیر شوخی کنن-_-

از بچگی به این شوخیای جدی فوبیا پیدا کردم

الانم این نهمیا با این هیکلاشون ریختن رو سرم شاید با بعضیاشون هم سن بتشم حتی ولی خیلی گنده بودن یکیشون گردنمو گرفت و اینا من هیچی نتونستم بگم ولی ملیکا نیستم اگه شنبه پای اینارو نکشونم به حراست این خط _اینم نشون.



#خشم_انارک

#عصبانی_شدگانیم

۸ ۶
عقلِ کسی به منطقِ ما قد نمی دهد باشد، قبول! کلّ جهان خوب! ما بدیم...

چو تخته پاره بر موج رها رها رها من🌊🌊🌊

من؛
چونان انــــاری خشک شده؛ بر درخت!
بهار؛ شکوفه کردم،
پاییز؛ به بار نشستم،
زمستان رسید؛ و همچنان بر سر شاخه...
نه از پس رسیدنم، افتادم..
نه دستی به چیندم تا این بالا رسید..
و نه حتی گنجشککی به این میانه راه یافت..
میدانم؛
زمستان هم میگذرد و می پوسم؛
به همین سادگی...



:)

ساخته شده توسط آقای قالبیِ بیان باتچکر^_^: عرفـــ ـــان بیانِ جان^ _ ^