به نام او...
امروز دیگه غر نمیزنم:)
بسی لطف میکنم:)
عاقا این حاج آقاهه اومده بود مدرسه ، بعد از اینکه کلی صحبت کرد:|
مانیز کمی اذیت کردیم،کمی بحث کردیم،کمی خوراکی خوردیم،کمی ساکت نشستیم تا بیان عکس بگیرن:/کمی چرت زدیم ،کمی سر بر شانه ی بغل دستی گذاشتیم:)
کمی طبق همیشه غر زدیم تا بلکه زمان بگذرد:|
رسید به قسمت آخر این حاج آقاهه گفت هرکی بگه امام خمینی درباره دفاع مقدس چی گفته جایزه داره:)
یهو یه کلاس هفتمی بسی با ابهت بلند شد یه لحظه من گرخیدم :/
گفت ببخشید:)
حاجی گفت:منتظر باش تا ببخشم:)
سالن رفت رو هوا:/
خداییش حاج آقا به این لاکچری ندیده بودم:|
جایز است بگویم:
حاج آقا باحاله ی کی بودی تو?
در لحظاتی بعد نیز یه هفتمی دیگه پاشد(هفتمی ها چقده پروئن من نمیدونم)
گفت:
هشت سال دفاع مقدس را خدا آزاد کرد:)
ما که تو افق محو بودیم
حاجی هم بعد چند لحظه استندبای بایه لبخند محو خداحافظی کرد رفت.
و اینم بگم که ۴ساعت سر کردن بایه معلم اونم بایه اخلاق خاص :/
چقدر ما توان داریم مگه؟
#به_کدامین_گناه_؟